مناجات اميرالمومنين(منتظران ظهور)
حقانيت و اثبات اميرالمومنين و دعا براي فرج امام زمان

فروغ ِ چشم من از چشم نيزه ها افتاد

 

عصايِ پيري من زير دست و پا افتاد

 

 

 

 

 

عزيز ِ يوسفِ من چنگ گرگها حس كرد

 

 

زبس كه رونق يعقوب ِ قصه ها افتاد

 

 

 

 

 

به زخم نيزه اي از روي اسب از پهلو

 

 

مرا به خاك جگر گوشه ريخت تا افتاد

 

 

 

 

 

كسي كه بين ِ مژه كرده ام بزرگ آيا

 

چنين ز هم شده پاشيده در عبا افتاد

 

 

 

 

زدم بهم كف افسوس و زانويم تا خورد

 

 

دلم شكسته و در ورطه ي بلا افتاد

 

 

 

 

 

نماز ظهر مرا پس اذان نخواهي گفت!؟

 

 

گلو بريده لبِ خشك ات از صدا افتاد

 

 

 

 

 

ذبيح ِ من! ز برت با خداست برخيزم

 

 

به جان ز داغ ِ غمت شعله ي عزا افتاد

 

 

 

 

 

نشست چين و چُروكي به رخ كه ميبينم

 

 

ترك به ماه جبين تو از قفا افتاد

 

 

 

 

 

نه قطعه قطعه فقط... نقطه نقطه ات كردند

 

تنت به پهنه ي اين دشت تا كجا افتاد

 

 

 

 

خدا كُنَد كه خطاي نگاهِ من باشد

 

 

كه از تمام تنت چند تكه جا افتاد

 

 

 

 

 

ميان هلهله و خنده ها كم آوردم

 

 

به سانِ محتضري كه ز تن وَ پا افتاد

 

 

 

 

 

بلند شو پسرم كه دو چشم نامحرم

 

 

به خاكِ چادر ناموس كبريا افتاد

 

(شاعرش را نميشناسم)

ادامه اشعاردر ادامه مطلب



ادامه مطلب ...

بگو هنوز برایت کمی توان مانده

بگو هنوز برای حسین جان مانده ؟

 

فقط برای نمازی کنار بابا باش

هنوز نیمه ای از روز تا اذان مانده

 

چه میشود کمی این پلک را تکان بدهی

چرا که چشم تو خیره به آسمان مانده

 

کمر شکسته ام از حال و روز من پیداست

عجیب برجگرم داغ این جوان مانده

 

بیا به گریه ی این پیرمرد رحمی کن

 عصای من نشکن ،قامتی کمان مانده

 

نسیم هم بدنت را به دست می گیرد

شبیه مشت پری که در آشیان مانده

 

شدی شبیه اناری که دانه دانه شده

کمی به خاک و کمی دست باغبان مانده

 

شبیه مادر من جمع میکنی خود را

که بین پهلوی تو درد بی امان مانده

 

چنان به روی سرت ریختند،ترسیدم

هزار شکر که از تو کمی نشان مانده

 

حساب آنچه که مانده است از تو مشکل نیست

دوباره میشِمرم چند استخوان مانده

 

تو را به روی عبا تکه تکه می چینم

بقیه ی تو ولی دست این و آن مانده

 

چقدر روی دو چشمت هلال ابرو هست

برای بدر شدن ماه من زمان مانده

 

چقدر تیغه لب پر ،میان دنده ی توست

چقدر نیزه شکسته در این میان مانده

 

تو را از این همه غم میکنم سوا اما

هنوز داغی یک نیزه در دهان مانده

 

قرار نیست پدر جان دهد کنار پسر

هنوز قصه ی گودال و ساربان مانده

 

قرار نیست فقط عمه ات بماند و من

ببینی اش که میان حرامیان مانده

 

کمی به روی سرم باشد و میان حرم

که چند دختر نوپا به کاروان مانده

 

بدون تو بدَود چند بار تا گودال

ببیندم که نگاهم به آسمان مانده

 

کمان حرمله تیری به سینه ام زده است

به چند جا اثر نیزه ی سنان مانده

 

نشسته شمر و عرق می چکد ز پیشانیش

برای ضربه ی آخر نفس زنان مانده

 

 

حسن لطفی 

 

ادامه اشعار درادامه مطلب



ادامه مطلب ...

که گفته بال کبوتر اضافه آمده است

فقط ز جسم تو یک سر اضافه آمده است

برای کشتن تو چون که چون پیامبری

کمان به دست دو لشگر اضافه آمده است

یکی خمیده چو زهرا و دیگری لیلا

چرا کنار تو مادر اضافه آمده است

فقط به روی عبا وقت جمع کردن تو

چه قدر پاره ی پیکر اضافه آمده است

مهدی رحیمی

***

ادامه اشعاردر ادامه مطلب



ادامه مطلب ...

قصد کرده است تمام جگرم را ببرد

با خودش دل خوشی دور و برم را ببرد

من همین خوش قد و بالای حرم را دارم

یک نفر نیست از اینجا پسرم را ببرد؟

دسترنج همه ی زحمت من این آهوست

چقدر چشم نشسته، ثمرم را ببرد

این چه رسمی ست پسر جای پدر ذبح شود

حاضرم پای پسرهام، سرم را ببرد

تا به یعقوب نگاهم نرسیده خبرش

می شود باد برایش خبرم را ببرد

نیزه دنبال دلم بود تنش را می گشت

قصد کرده است بیاید جگرم را ببرد

***

جان من، قول بده دست به گیسو نبری

مقنعه ت باز شود، بال و پرم را ببرد

تو برو خیمه خودم پشت سرت می آیم

چه نیازی ست کسی محتضرم را ببرد

دست و پا گیر شدم، زود زمین می افتم

یک نفر زود، تن دردسرم را ببرد

همه سرمایه ام این است که غارت شده است

هر که خواهد ببرد جنس حرم را... ببرد

صد پسر خواسته بودم ز خدا، آخر داد

صد علی داد به من تا که سرم را ببرد

شاعر:علی اکبرلطیفیان

ادامه اشعاردرادامه مطلب



ادامه مطلب ...

دنبال صدای دلبرم افتادم

باسربه کنار اکبرم افتادم

چون پهلوی نیزه خورده اش رادیدم

یک لحظه به یاد مادرم افتادم

استادحاج محمد عابدیها

**********************

بنی آدم اعضای یکدیگرند

همه یک به یک نوکرحیدرند

به نزدحسین میشوندسربلند

کسانی که کلب علی اکبرند


ادامه اشعاردرادامه مطلب



ادامه مطلب ...

به دست باد نده ، اختيار گيسو را

نوشته اند به پاي تو اين هياهو را

 

شكوه تو غزلم را به باد خواهد داد

عزيز! دست كه دادي ترنج و چاقو را

 

خوشم به جبر، مسلمان چشمتان باشم

بكش به روي دلم ذوالفقار ابرو را

 

بمان پناه حرم، معجري هراسان است

مگر نمي شنوي هق هق النگو را !؟

 

به پيري پدرت رحم كن! ز جا برخيز

عصا به دست بده اين خميده زانو را

 

كنار داغ تو، داغ مدينه را كم داشت

خدا كند كه نبيند شكاف پهلو را

وحیدقاسمی

ادامه اشعاردرادامه مطلب

 

 



ادامه مطلب ...

صفحه قبل 1 صفحه بعد

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مناجات اميرالمومنين(م نتظران ظهور) و آدرس monajat1385.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان